-
عشق!
سهشنبه 20 شهریورماه سال 1397 05:52
من و همسرم، به یک دهه با هم بودن نزدیک میشویم. یک دهه رفاقتی که همیشه برای من مثال نقص -همه چیز عادی میشود- پوچگرایان و واعظان مرگ بوده و هست، چرا که هر روزش برای من از روز پیشینش زنده تر و تازه تر بوده. همیشه وقتی رفقای آواره در پی -عشق- را میبینم، از خود میپرسم، آیا پیدا کردنش رازی دارد که من با همکیشانم به...
-
سلاخ قربانی
سهشنبه 9 آبانماه سال 1396 05:39
# شب_نوشت امیدوارم در کشتارگاه به # سلاخ ها و قاتلان حیوانات پول خوبى بدهند. چرا که سلاخ همان کار کثیفى را مى کند که همه آدمیان از انجامش بیزارند، اما به نتیجه اش علاقه مند. براى گوشت بسته بندى شدهٔ تر و تمیز در یخچال من، که هیچ شباهتى به گوسفند ندارد، یک انسان باید هر روز شاهد مرگ دیگرى باشد. هر روز خون ببیند و سر...
-
فلز خراب
دوشنبه 25 آبانماه سال 1394 08:58
لابه لای آجرهای یخی و فلزهای سرد با برچسب زندگی، برای فروش نشسته ام گوشه ای در اتاقم و روزهای گرم زندگی در سرزمین مشرقیم را می شمارم برچسب های گران و دروغین زندگی را یکی یکی با درد از روی فلزهای مغرب زده مغزم می کنم In between the icy bricks and the cold metals with tags of life for sale in my room I count the warm...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 آبانماه سال 1392 07:09
alone on a rain aimless in wonder an outdated map crumbled in my pocket but i didn't care where i was going 'cause they're all different names for the same place - Deathcab for Cutie
-
ریشه ها / Roots
جمعه 17 آبانماه سال 1392 08:40
برای آنکه ریشه هایم را دریابم، باید ریشه کن می شدم انگار To realize my roots, I had to be uprooted it seems A.Y
-
Hope / امید
دوشنبه 29 مهرماه سال 1392 02:10
از آن سوی جهان می کشاند تو را، ذرات خرد شده ات را می چسباند به هم هر بار، و با شیهه ای در گوشت می زند فریاد که برخیز، با توام برخیز، در خفقان خنده ها تمسخر ها و یخبندان نگاه ناباور مردمان دلمرده تو بر می خیزی تو می روی راه برگشتی نیست و امید، لبخندزنان با شیهه ی عظیمش باز می کند راه را و ترس، که پاپتی به سوی افق می...
-
رقص / Dance
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1392 05:32
زندگی در تک تک رگ هایم رقصان با هزار گلبرگ سرخ، جاریست. Life is running through my veins dancing with thousands of red roses AY
-
Your Scent
جمعه 22 شهریورماه سال 1392 04:48
In this cold and selfish West; my salvation is still, Your Scent from the far away East!
-
Boat
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1391 02:42
When I was a teenager in Iran, surrounded by that bitter and sometimes mean culture of teenage world; feeling lonely, I always dreamed that someday, I'll make a boat and I will sail far away to a land with people who will know me the way I am and will understand me the way I am. Here I am now, many years later in New...
-
مرگ/Death
یکشنبه 28 خردادماه سال 1391 18:47
تو و خورشید، امروز با هم غروب کردید فردا تنها خورشید طلوع خواهد کرد Today, you and the sun went down together Tomorrow, only the sun will rise
-
سوگ/Mourning
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 17:55
به هر کجای جهان روم، دیگر هرگز صدای تو را نخواهم شنید، و لبخند تو را نخواهم دید، و دیگر هرگز چشمانت بر من گشوده نخواهند شد تنها تصویری بلوری، زاییده ی سلول های مغذم. حتی بر سر مزارت نخواهم بود تا با تو وداع کنم تنها تصویری بلوری، زاییده ی سلول های مغذم. تنها تصویری بلوری، زاییده ی سلول های مغذم. تنها تصویری بلوری،...
-
ستیز درون / The Fight Within
شنبه 26 فروردینماه سال 1391 14:06
در به در گدایی راهی یا معجونی را می کنیم، که از رنج درون نجاتمان دهد. رنجی که خود با تسلیم شدن به مفاهیم و قواعد از پیش تعریف شده به جان خویشتن انداختیم. رنجی که از ستیز آزادی خواه درون ما با زندان پوسیده ی فرهنگ زاده شد. امیر. We are desperately trying to escape from the pain within, a pain which we set upon...
-
آواره / Wanderer
شنبه 7 آبانماه سال 1390 04:44
تنم تیر می کشد هر شب، آواره ی گرمای نوازش های گمشده ام. این جا به معنای واقعی غربت است، نه غربت دوری از وطن، غربت بودن در میان انسان هایی که نه تو را می شناسند و نه تو آنها را می شناسی. هر کس گفت که گرمای خانه هم خونانت در شب های سرد، نوازش های آرام دست هایی که دوستت می دارند و گرمای وجود میشاکوچولوها کنار قلبت موقع...
-
سیمرغ/Phoenix
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 11:53
الا، تو را سپرده ام به دست های غول مهربانی که اشک های امیر کوچولو را می دید و با لبخندی مبهم که آغاز و پایانش گم بود پاک می کرد. همان غول مهربان که چندپر از سیمرغ به امیرک داد. پری را برایت آتش زدم. سیمرغ در راه است. ---------- Ela, I have left you between the hands of that giant kind ogre, the one who used to wipe...
-
نفرین نامه
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1390 19:50
رهایم کن تا بپوسم، که بودن به از نبود شدن نیست، که مرا دیگر رمقی نیست. که این جماعت ملعون پاره پاره کردند مرا. مرگ بر آن ها و مرگ بر بودنشان باد، که تو را کشتند و هر روز دوباره می کشند، من درد مشترک نیستم، می خواستم که باشم ولی نیستم. من نیستم آن که تو پنداشتی. من هر روز با تو نمی توانم بمیرم. مجازاتم تنهایی و غول های...
-
چه احمقم !
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1390 01:37
رفتن نزدیک و نزدیکتر می شود و زمان با صدای تیک تاک قدم هایش به من و حماقتم نیشخندی شاید می زند که آغوش گرم و لطیفت را به نوبد آغوش های برفی دروغین ترک می کنم دست های پر مهرت را به امید دستهایی که هرگز وجود نداشتند و سینه های پر از امیرت را به شوق عروسک های بی سینه باران می داند که نخ نخ روحم با پاره پاره ی وجود عاشقت...
-
الا
جمعه 17 دیماه سال 1389 19:33
کودکی، تنها گوشه ی کوچه بازی مدرسه، من و یک نیمکت که صفحه ی درد دلم بود نوجوانی، بلند خندیدن با پسرهای بی رحم کلاس، شکستن در اعماق وجود جوانی، گم گشته و باز تنها میان ژست ها و غرورها، میان من ها و من ها و باز من ها زیر باران، حیرت آن که شاید، فقط شاید رفیقی آن طرف تر، جایی دور منتظرم بود و باران مرا دید و باران مرا...
-
ایرانی
جمعه 12 آذرماه سال 1389 02:16
چطور یک ایرانی نمونه و موفق باشیم : * همیشه و در همه حال فراموش نکن که تو خاصی، با بقیه فرق داری و بدون که همیشه حق با توست. * سر دوستت داد بزن، جِرش بده، تحقیرش کن، اما مجبورش کن با جنبش صلح آمیز گاندی موافقت کنه. * هیچ مهم نیست که همسرت یا دوست دخترت چه جور آدمیه، فقط باید بر اساس مد روز اونقدر خوشکل و خوش هیکل باشه...
-
تناقص
چهارشنبه 18 فروردینماه سال 1389 01:35
می گویند زن حسود است........... می گویند زن بدذاتست............ زن رانندگی بلد نیست......... زن عقلش کم است........... زن وسوسه گناه است............ من نمی فهمم، شما کم کله ها پس چرا این ضعیفه های احمق حسود بدذات را به نام پاسداری از ناموس زندانی و بعد با مهریه معامله می کنید. به استاد تربیت بدنی احمقم گفتم: استاد...
-
بد و خوب
یکشنبه 28 تیرماه سال 1388 02:28
من می گویم انسان بد یا خوب بی معنی است. یک عنصر مشترک بین همه ی ما وجود دارد و آن خودخواهی است. تفاوت در این است که من چون محافظه کارانه تر و هنرمندانه تر خودخواهم، یک انسان خوب تلقی می شوم.
-
تناقص دیرین من
دوشنبه 8 تیرماه سال 1388 10:42
وضو می گیرم، نماز می خوانم. نماز دینی که مدّعیم به آن اعتقادی ندارم. علارقم عدم اعتقادٍ منطقیم، باز آرامشی، احساسی تکان دهنده، زیر و بَم وجودم را در بر می گیرد. با خود می گویم: شاید تلقینی دیرینه است، نه شاید به راستی حقیقیتی در این عبادت نحفته، شاید........، شاید........ قرآن را پیدا می کنم، تصمیم می گیرم که به این...
-
بدرقه
دوشنبه 29 مهرماه سال 1387 01:39
زنی رفت که دو پستان داشت یکی برای همبسترش دیگری برای کودکش. که دو پا داشت یکی شهره ی آنان که هرزه اش می نامیدند دیگری محبوب چون منی که آرامش را گه گاه در خم پای زنی می جوید. زنی آمد بی پستان بی پا پر از بکارت من خواهم رفت، در جستجوی زن رفته مرد ها گروه گروه می آیند، برای تماشای بَره ی رام خود، آمده از دیار اخلاق دیار...
-
شازده کوچولو
چهارشنبه 6 شهریورماه سال 1387 01:11
با صدای کودکانه اش پرسید چرا می نوشی؟ چرا می کشی؟ چرا می کنی؟ چرا می زنی؟ نالید که: مٍی میخورم تا مٍی خواره بودنم فراموشم شود. سیگار می کشم تا سیگاری بودنم فراموشم شود. جق می زنم تا جقی بودنم فراموشم شود. می جنگم تا جنگجو بودنم فراموشم شود. بازی میکنم تا بازنده بودنم فراموشم شود. می ترسم تا ترسو بودنم فراموشم شود. ......
-
آه
دوشنبه 12 فروردینماه سال 1387 18:02
آه اگر مرگ نبود....... کدامین جنگ، که نابودی خود نیست است کدامین پوچی، که تلاش ها جاودانه اند کدامین جنایت، که آدمی آرامش مطلق است نه گرسنگی واهمه است و نه فقر نه حرص، فرصت برای آن شدن که می خواهی هست نه درد نه بودن یا نبودن نه درد بودن یا نبودن --------------------------------------- و باز شنیدن این جمله ی مضحک:...
-
توهم
پنجشنبه 16 اسفندماه سال 1386 18:11
-عزیز، دوتا بسته ultra light لطف می کنی؟ -یه دونه؟ -نه نه.دو تا. -چند می شه -۲۴۰۰ -یه فندکم بدین. -آقا این ۲۰۰ تومن مال شماست افتاده -آره --- دوباره رجعت به واقعیت. به گذشته ها. به این که یه پاکت سیگار و تا خفگی بکشی. یا دو پاکت بگیری، ۳ نخش و بکشی، سرت گیچ بره بقیه رو تو بوفه ویترین کنی. دوباره دیدن مردم افسرده. مردم...
-
کمبود
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 21:30
باشه بابا باشه تو روشنفکرتری تو آزاد طلب تری تو ۸ روز اومدی تحصن، من ۱ روز توی این جامعه همین کم بود که تحصن و اعتراض هم تیدیل به ژستی واسه فخر فروشی شه. بابا خفن بابا روشنفکر بابا متحصن اول یاد بگیریم که همدیگر و با متلک های به ظاهر شوخی و در بطن جدی تحقیر نکنیم، بعد بیا با هم دم از انسانیت بزنیم. ولی به هر حال با...
-
حیات
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 03:46
سلام زندگی سلام طبیعت سلام مَردم پاک شدم. از اعتیادِ به دنیایی که هرگز وجود نداشته دنیایی نفرین شده برای خودنمایی و به رخ کشیدن قدرتی که هرگز نبوده از مجاز من یک سال مرده بودم میان شکلک های ملعون جنگجو و خون ریز (این رو مدیون هشیاری گلنار، صبر خونوادم و بیدار باش رضا هستم که ناگهان به خودش اومد) -- خنده داره اما اصلآ...
-
امیرلو
چهارشنبه 8 اسفندماه سال 1386 18:47
راست می گفت همهمه ی پشت نگاهت زاده ی توهمم بود هیچکس را میل پاسخ به در کوبه ی من نیست تو هم مثل من با مردمان دوردست ها همدردی می کنی و نزدیکان دیوار به دیوار را لگد مال.
-
متروک
یکشنبه 5 اسفندماه سال 1386 19:09
دوست دارم
-
دارالمجانین
دوشنبه 29 بهمنماه سال 1386 00:51
در ایرانِ ما چیزی که فت و فراوان یافت می شود، بیمار رَوانیست. از دم در خانه و آدم های در حال گُذر بگیر تا دانشگاه و دوست های با کلاست. یا حتی تا ساختمان فرهنگی دانشگاه و رفقای روشنفکرت، همه از دم رَوانیَند. پر از خَفگی و عُقده ی حقارت. سرشار از حرکات لوس و سَطحی. تمام زندگی ما ایرانی ها یک هدف مشترک دارد ==>قدرت...