من و همسرم، به یک دهه با هم بودن نزدیک میشویم. یک دهه رفاقتی که همیشه برای من مثال نقص -همه چیز عادی میشود- پوچگرایان و واعظان مرگ بوده و هست، چرا که هر روزش برای من از روز پیشینش زنده تر و تازه تر بوده. همیشه وقتی رفقای آواره در پی -عشق- را میبینم، از خود میپرسم، آیا پیدا کردنش رازی دارد که من با همکیشانم به اشتراک بگذارم؟ اگر دارد چیست؟
در روزگاری که عشق انسانها به هم را، هم چون بسیاری چیزهای دیکر، صاحبان سرمایه و قدرتدوستان برای -منفعت طلبی- یا -فروش ایده- به لجن کشیده اند و تقلیلش دادهاند به محصولی یا آلتی برای رفع عطش ایجاد شده توسط تبلیغات...
در روزگاری که آدمیان -عشق- را با -نردبان قدرت- برای بالا رفتن اشتباه گرفته، شیفته از خود برتران میشوند به قیمت تحقیر خود. وهمکیشان یا -فروتران- عاشق خود را به استثمار جنسی و روانی میکشانند.
و در زمانهای که عشق تبدیل شده به هیجانی شدید، جنونوار و زودگذر که قرار است عقدهگشایی کند، از تمام آن کاستیهای تحمیل شده توسط تبلیغات نظام بازار که هر روز بر سر مردمان میکوبد که -تو کمی- و -تو زشتی- و -تو کافی نیستی- و -تو بهتر میتوانستی باشی- و -تو چاقی- و -تو محبوب نیستی- و دیگر نمونه های این چرندیات اسکیزوفرنی ساز، برای تشویق مردم به خرید و مصرف بیشتر...
من چطور میتوانم شرحش دهم؟...
متاسفانه نمیتوانم. اما -نیچه- که خود نظر مثبتی نسبت به ازدواج و داشتن فرزند داشت، شاید بتواند حداقل شرح دهد که عشق و زندگی زناشویی چهها نباید باشد:
"...آنچه را که زاید مردمان، ازدواج میخوانند من ازدواج نمیدانم. اینان فقر و آلودگی ارواح و راحتی نفرتانگیز و دوجانبه خود را ازدواج میخوانند...
یکی از مردان در جستجوی حقیقت چون قهرمانی روان شد و بالاخره آن چه به دست آورد یک دروغ ملبس به لباس زنانه بود که با آن ازدواج کرد.
دیگری که اشرف بود و خیلی در انتخاب همسر خود دقت مینمود، ناگهان مصاحبی دائمی نصیبش شد که او را برای ابد تنزل داد.
سومی با خدمتکاری که دارای فضایل و محسنات یک فرشته بود، ازدواج کرد و اکنون خود به صورت خدمتکار یک زن درآمده و بایستی -فرشته شدن- را بیاموزد.
تمام خریداران را من، زرنگ و محتاط یافتم ولی زرنگترین آنان زن خود را دربسته و ندیده انتخاب میکند.
آنجه شما عشق مینامید یک مشت خوشی سفیهانه و زودگذر است و ازدواج شما این خوشیهای سفیهانه را پایان بخشیده و یک سفاهت ابدی را به جای میگذارد.
ای کاش عشق شما به زنان و عشق آنان نسبت به شما جنبهُ -همدردی- و تمایل نسبت به صفات نیک یکدیگر داشت."
همدردی، رازش همدردیست شاید.